گفت قدم بزنیم؟؟؟
گفتم میدونی که!
خندید و گفت برای همین پرسیدم
چون میدونم همیشه عاشق قدم زدنی
لبامو کمی آوردم بالا و گفتم
نه!
عاشق قدم زدن نیسم
عاشق قدم زدن باتوام♥
اینا خیلی فرق دارن باهم
گفت خب حالت بریم؟
تاآخر این خیابون...گفتم بریم
قدم به قدم
قدم من با قدم تو
گفت قبول...
قدم من با قدم تو♥
توهمین حال و هوا بودم که نگاه های سنگین آدم ها منو به خودم اوورد...
یه نگاه به این ور،
یه نگاه به اون ور...
نه کسی بود نه صدایی...!!!
خندیدم از ته دل...
شایدم میخواستم گریه کنم...
دیوونه شدم نه؟؟؟ این روز ها چقدر الکی فکر میکنم که هستی...اما هستیااا!!!
صداتو میشنوم...نگاتو میبینم...هستیاااا!!!
بی تفاوت به نگاه مردم شروع کردم به قدم زدن...
اما...
تنها...
تنها...
تنها...
بی قدم ام با قدم ات...♥♥♥
نظرات شما عزیزان:
وبلاگت خیلی قشنگه .
لینک شدی .
توهم منو لینک کن ممنون .
خیلی خوبه وبلاگت واقعا میگم
پاسخ:سلام ممنون نظر لطفته باش حتما
به منم سر بزن باشه
با تبادیل لینک موافقی
منو لینک کن خبم کن لینکت کنم
دل باخته تنها
delbakte.loxblog.com
من هنوز هم نمیخواهم ..
تورا به دست خاطــــــــــ ـرات بسپارم